کد مطلب:152358 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

عطای توانائی قرائت مفاتیح و قرآن به ملاعلی کازرونی توسط حضرت امام حسین
جناب حاج ملا علی بن حسن كازورنی درباره ی مفاتیح و قرآن خود و توانایی قرائت آنها، فرمود: من در كودكی بی پدر و مادر شدم و كسی مرا به مكتب نفرستاد و تا سالی كه به عزم درك زیارت عرفه به كربلا مشرف شدم، بی سواد بودم.

در روز عرفه می خواستم به حرم حضرت امام حسین علیه السلام مشرف شوم، ولی به سبب كثرت جمعیت، راه عبور كردن مسدود بود، به طوری كه نمی توانستم به حرم مشرف شوم هر چه تفحص كردم كه یك نفر با سواد پیدا كنم كه مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم، كسی را نیافتم.

بالاخره با دل شكسته و نالان به حضرت سیدالشهداء علیه السلام خطاب كردم: آقا، آرزوی زیارتتان مرا به اینجا آورده است ولی سواد ندارم، كسی هم نیست كه مرا زیارت دهد.

ناگهان سید جلیلی دست مرا گرفت و فرمود: با من بیا! سپس از وسط انبوه جمعیت، راهی باز شد و پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شدیم، او ابتدا زیارت


وارث را با من خواند و پس از اتمام زیارت، به من فرمود: بعد از این، زیارت وارث و زیارت امین الله را می توانی بخوانی و آنها را ترك مكن و كتاب مفاتیح تماما صحیح است و یك نسخه ی آن را از «كتاب فروشی شیخ مهدی» كنار درب صحن، بگیرید!

در این حال لطف الهی و مرحمت حضرت سیدالشهداء علیه السلام را به یاد آوردم كه چطور این آقا را برای من رسانید و در چنین ازدحامی به خواندن زیارت در حرم، موفق شدم؟ پس سجده شكری بجا آوردم و چون سر برداشتم، آن آقا را ندیدم و سپس هر طرف كه رفتم او را نیافتم حتی از كفش داری نیز پرسیدم ولی او گفت: آقا، را نشناختم.

خلاصه چون از صحن خارج شدم و «شیخ مهدی كتابفروش» را دیدم، قبل از آنكه از او كتاب را مطالبه كنم، خودش این مفاتیح را به من داد و گفت: «نشانه ی صفحه ی زیارت وارث و زیارت امین الله را گذاشتم!» خواستم قیمت آن را بپردازم، ولی شیخ مهدی گفت: پرداخت شده است! و به من سفارش كرد: این مطلب را فاش نكن!

چون به منزل رفتم متذكر شدم كه ای كاش از شیخ مهدی پرسیده بودم كه چه كسی حواله ی مفاتیح مرا به او داده است؟ از خانه بیرون آمدم كه از او بپرسم، ولی فراموش كردم و به دنبال كار دیگری رفتم! مرتبه ی دیگر به قصد این پرسش از خانه بیرون آمدم ولی باز فراموش كردم! خلاصه تا وقتی كه در كربلا بودم، به پرسیدن این سؤال موفق نشدم.

در سفرهای دیگری كه به كربلا مشرف می شدم، در نظر داشتم كه این پرسش را از او بپرسم، ولی تا سه سال هرگز به پرسیدن موفق نشدم و پس از سه سال كه دوباره به زیارت موفق شدم، شیخ مهدی مرحوم شده بود.

پس از این كه حضرت سیدالشهداء علیه السلام به من عنایت كردند و خواندن مفاتیح را فراگرفتم، باز به آن حضرت متوسل شدم كه چون چنین عنایتی را فرمودید، خوب است توانایی قرائت قرآن را نیز به من مرحمت فرمایید!


شبی آن حضرت را در خواب دیدم ایشان پنج دانه رطب را دانه دانه به من مرحمت فرمودند و بنده هم آنها را یكی یكی خوردم و طعم و عطر آنها قابل وصف نیست. سپس آن بزرگوار فرمودند: می توانی قرآن بخوانی!

پس از آن، این قرآن مجید را شخصی از مصر برایم هدیه آورد و من مرتب از آن می خوانم. [1] .


[1] داستانهاي شگفت ص 348 - كرامات الحسينية ج 1، ص 109 و ص 117.